۱۳۹۴ شهریور ۲۳, دوشنبه

رمان آموزشی گلچهره - بخش دوازدهم


بخش دوازدهم
راز يادگيري
نویسنده : بابک اسماعیلی


احساس مي‌كنم اتفاق خوبي رخ داده كه گلچهره شاد است. كارنامه اش را نشانم مي دهد و مي‌گويد  در اين آزمون ترازم 500 نمره افزايش پيدا كرده است. درصدهايش را نگاه مي‌كنم.
از اينكه در آزمون دوره توانسته نمره تراز افزايش دهد متعجبم.
500 نمره رشد تراز در دو هفته آن هم در يك آزمون كه مباحث آن پنج  برابر هر آزمون ديگر است يك واقعه استثنايي است.
تلاش‌هاي گلچهره زودتر از آني كه من انتظار داشتم موثر واقع شده است .
به او تبريك مي‌گويم .
شب قبل از آزمون گلچهره به من اس ام اس داد كه :
-       سرم درد ميكنه ... سرما خوردم. اگه فردا برم سر جلسه آزمون ممكنه خراب كنم. چي كار كنم ؟
من با او تماس گرفتم. احساس كردم الان به حمايت نياز دارد .
-       حتي اگر مُردي هم در جلسه آزمون شركت كن .
مي خندد.
-       امشب مراقبه داشته باش. فردا صبح قبل از شروع آزمون هم همين طور. سردردت خوب مي‌شود.

گلچهره مي‌گويد مراقبه جواب داد. سردردم خوب شد.
مي‌گويم خوشحالم .تاثير مراقبه خيلي بيشتر از اين هاست . به زودي تجربه مي‌كني .

گلچهره يادداشت‌هاي روزانه‌اش را نشانم مي‌دهد. قرار گذاشته‌ايم هر روز براي من بنويسد. نوشته‌هايش را مي‌خوانم.
گلچهره مي‌گويد اين نوشته‌ها به چه دردي مي‌خورد ؟
مي‌گويم اين نوشته‌هاي تو هم به درد مشاوره‌ي امسال من و تو مي‌خورد و هم اينكه هر وقت تو تصميم بگيري اين‌ها را منتشر كني بيشتر از همه ، كساني كه در رشته انسان شناسي فعاليت مي‌كنند خرسند خواهند شد.
با هر بار خواندن اين نوشته‌ها خودت را بيشتر خواهي شناخت .

مي پرسم كه مدرسه چطور بود ؟
مي گويد همه چيز خوبه . دو معلم هنوز نيامده اند.بعضي‌ها هم چند صفحه‌اي درس داده‌اند .
مي‌گويم جو كلاس چطور است ؟
مي‌گويد تا الان كه خوب بوده.

به گلچهره مي‌گويم لباسي كه پوشيده‌اي اصلا به تو نمي‌آيد.
تعجب مي‌كند.
مي‌گويد چرا ؟
كمي مكث مي‌كنم.
مي گويم من عادت ندارم در مورد لباس كسي حرف بزنم. مي‌خواستم به تو نشان بدهم كه آدم‌ها تحت تاثير حرف‌هاي اين و آن قرار مي‌گيرند و روحيه و حال و هواي آنها تغيير مي‌كند.
مي‌گويم به يك نفر بگو لباست را چند خريدي. هر قيمتي گفت بگو گران خريدي. طرف دچار افسردگي مي‌شود.
به همان شخص بگو لباست خيلي قشنگ است. چه قيمت مناسبي هم دارد. او در آسمان پرواز خواهد كرد .
سرتكان مي دهد.
مي‌گويم بايد سعي كنيم تعريف و تمجيدها يا انتقاد ها روي ما تاثيري نگذارد.
بايد ايمان داشته باشيم كه در مسيري درست قدم بر مي‌داريم. در اين صورت اگر مورد تهاجم لفظي اين و آن قرار بگيريم دچار نوسان نمي شويم .
به نظرم متوجه مي‌شود.

دو هفته قبل كه او را ديدم خانم جواني كه بايد در اصل از گلچهره حمايت كند از نمايندگي موسسه آموزشي  با مادر گلچهره تماس گرفته و قشقرقي راه انداخته بوده است.
مي‌گويم اگر روحيه بهتري داشتي شايد نتيجه بهتري هم در آزمون مي‌گرفتي .
با خودم مي‌گويم خانم جوان گويا هنوز نمي‌داند كه توبيخ كردن يك انسان بالغ در محدوده‌ي كارهاي شخصي او كار بخرانه‌اي  نيست.
كمي بعد گلچهره مي‌گويد خانمِ زنگ زده گفته اگر من در جلسات گروهي آموزشگاه شركت نكنم از حقوقش كم مي‌كنند.
وقتي من گفتم من نمي‌خوام در جلسات شركت كنم، گفت پس بايد آخر هر جلسه بياي اينجا تا در عكسي كه در انتهاي هر جلسه مي اندازند حضور داشته باشي.
-       دروغ هم بايد بگم . در نظر سنجي هم بايد بنويسم من در جلسات شركت مي‌كنم. 

مي‌گويم نگران نباش. حتي اگر همه آموزش رسميِ اين روزها به ما فشار بياورد كه دروغ بگوييم نبايد تسليم شويم .
مي‌گويد من هم تصميم گرفتم در نظر سنجي‌ها شركت نكنم . من نمي‌خوام دروغ بگم. اينطوري من احساس مي‌كنم بهم توهين مي‌كنند.
-       مردم بيشتر گرايش به كسي پيدا مي‌كنند احساسات آنها را تحريك كند و نه خردشان را  .
-       يعني همه دارن دروغ مي‌گويند ؟

مي‌گويم آموزش يك موضوع محلي است. زماني كه همه در همه جاي يك كشور از يك سيستم آموزشي استفاده مي‌كنند، ديگر، مديران آن سيستم با فرد يا افراد طرف نيستند بلكه با توده‌اي از انسان‌ها طرف هستند.



علامت‌هاي اصلي آحاد يك توده هم  از اين قرارند :
         I.            محو شدن شخصيت خودآگاه .
       II.            تفوق يافتن ماهيت  ناخودآگاه .
     III.            هدايت شدن افكار و احساس‌ها به توسط تلقين و سرايت.
    IV.            به سويي واحد و تمايل به فعل در آوردن نظريات تلقين شده در كوتاه ترين زمان ممكن .
      V.            آحاد افراد پس از توده شدن ديگر خودشان نيستند .
    VI.            ايشان به موجودات خودكاري تبديل مي شوند كه كارشان از قدرت اراده خارج است[1] .



مديران يا سياست مداران  سعي مي‌كنند انسان‌ها را تبديل به توده كنند. در اين صورت مديريت بر آنها ساده‌تر است.
البته انسان‌هايي كه تن به رفتار توده وار مي‌دهند هم كم نيستند.
در جوامعي كه مردم تن به رفتار توده وار مي دهند، يك انسان فاقد اهميت مي شود. توده منزلت پيدا مي‌كند.
تو تن به رفتار توده وار نمي‌دهي به همين دليل احساس مي‌كني به تو توهين مي شود .
مي‌گويم :
-       روشنفكران ايران و جهان  چند سالي است كه از جنگ بين آمريكا و ايران جلوگيري كرده اند. آنها مدتها ست سعي مي كنند به مردم ايران بگويند وقت آن رسيده كه تغيير كنيد.
-       اين ها چه ربطي دارد؟
مي گويم همه به هم ربط دارد. فعلا همين قدر بدان تا در فرصتي ديگر در موردش بيشتر گفتگو كنيم .


خه خه اي طاووس باغ هشت در
صحبت اين مار در خونت فكند
برگرفت سد ره طوبي ز راه
تا نگرداني هلاك اين مار را
گر خلاصي باشدت زين مار زشت

سوختي از زخم مار هفت سر
از بهشت عدن بيرونت فكند
كردت از بند طبيعت دل سياه
كي شوي شايسته اين اسرار را
آدمت با خويش گيرد در بهشت

مار هفت سر ، كنايه است از هواهاي هفت گانه نفساني كه عبارت است از :
 حسد ، تكبر ، تعصب ، ريا ، غضب ، بدخلقي ، دروغ


منطق الطير، عطار نيشابوري


برنامه هفتگي را با هم تنظيم مي‌كنيم.
هر روز دو تا سه ساعت براي مرور درس‌هاي همان روز مدرسه اختصاص مي‌دهيم.
بعد به دروس برنامه آزمون‌ها مي‌پردازيم.
اين بار برنامه به نسبت دو هفته قبل كمي سبك‌تر است.

مي‌گويم هنوز مي‌تواني سرعت مطالعه‌ات را باز هم  افزايش دهي. يك بار ديگر كتاب شاگردكُشي را بخوان. مي‌گويم راز يادگيري  اينست كه سرِكلاس‌هاي مدرسه ياد بگيري و هيچ وقت نگويي الان مي‌نويسم، مي‌روم خانه مي‌خوانم ياد مي‌گيرم.


















نامه ي شماره سه

خوابم مياااد ...
تابستان تمام شد. اميدوارم آخرين تابستاني باشد كه براي كنكور درس مي‌خونم. دوسش داشتم. حس خوبي بود درس خوندن تو تابستون.
چه خوب مي شد كه از سه سال پيش تابستونا درس مي‌خوندم .
اين رو بارها بابام بهم گفته بود. اما هيچ وقت عمليش نكردم. مي‌دونم اگه خودم رو بكشم كه در آينده به بچه‌ام بفهمونم كه درس سال بعدش يا همون درساي سال قبل رو مرور كنه تو تابستون اون هم نمي‌فهمه. مثل من كه نفهميدم. انگار خصلت آدم‌ها اينه كه تا خودشون تجربه نكنن توجيه نمي‌شن !
برنامه ي اين دو هفته خيلي سنگينه . L
نرسيدم تموم كنم. البته چند روز تا آخر هفته مونده اما همين حالاش كلي كار عقب مونده دارم.
همه‌اش دعا مي‌كنم كه از انرژي فول باشم كه تو خوندن كم نيارم. انرژيم زود تحليل مي‌ره. حسابشو بكنين اگه من انرژي داشته باشم. خوابم نگيره، وقت هم كه خب كم و بيش دارم، ديگه مشكلي ندارم. بي‌وقفه درس مي‌خونم. اما امروز از ساعت سه‌ونيم تا هفت‌ونيم يه بند درس خوندم بعد احساس كردم دارم غش مي‌كنم. بعدش ديگه احساس كردم كيفيت درس خوندنم مثل چهار ساعت اول نبود. اگر از مهر به بعد كه ميرم مدرسه همين طوري بشم كه بيچاره‌ام L
راستي يه پيشنهاد، تو برنامه‌هاي بعدي يه وقتي بذاريد تا من روي ايستگاه‌هاي درس و نكته‌ي شيمي كار كنم. آخه اين طوري كه تو يه تايم مشخص هم بايد درسنامه بخونم هم تست بزنم نكات رو نمي‌فهمم و تو ذهنم نمي‌مونه.
من چند وقت پيش يه نكته پيدا كردم.  واسه آرايش الكتروني. يعني محشر بود. هموني بود كه دنبالش مي‌گشتم. كلاس مي‌خواد چي كار آدم، اگه همچين كتابايي واسه دروس بنويسن.
برم بخوابم. قصد داشتم تا دير و قت بدرسم كه به كاراي عقب افتاده رسيده باشم. اما نمي‌تونم ... L  خاك تو سرم ... اَه ...


ويژگي آدم‌ها بيش از هر چيز اينست كه مي‌توانند خصلت‌هاي يشان را تغيير دهند.
چند قاعده را در زمان گفتگو لازم است رعايت كنيم تا كار به تجربه كردن نكشد : با دل و جان گوش دادن، حرف خود را زدن، به تعويق انداختن.



نامه ي شماره شش

سلام
 اين دو هفته حسابي استراحت كردم. درس هم خوندم  ... اما خب حسابي استراحت هم كردم !  تو اين مدت كه مدرسه رفتم  و درسها رو شروع كرديم، فهميدم فيزيك امسال و زيست امسال شوخي بردار نيست. خب نمي‌گم سخته ! كاراي زيادي مي‌خواد اما !
امروز تو مدرسه يكي از دبيرا مي‌گفت كسايي كه هوش هيجاني بيشتري دارند موفق‌تر هستند. چون مي‌تونن احساسات خودشون رو كنترل كنند و عوامل به هم زدن دقت و تمركز سرجلسه رو شون تاثير نداره ! بسي خوشحال شديم !!!
پس من موفقم ! J 
يه برگه راجع به رشته‌هاي تجربي تو مدرسه دادن كه براي هر گروه از رشته‌ها براي درس‌هاش ضريب خاص توش داره! يعني چي؟! حالا فردا اگه يادم نره مي‌پرسم ازتون! يه مشكل : با شيمي 2 و شيمي پيش ارتباط برقرار كردم اما با شيمي سوم نه K !
دين و زندگي پيش دانشگاهي هم خيلي مفهوميه . شصت بار خوندمش باز وقتي تست زدم شد 60 درصد .
فردا فيزيك رو 40 مي‌زنم
شيمي هم 40 تا 50

اميدوارم بيشتر از پيش بيني‌هاي من بشه ... شب خوش !








[1] - كتاب روان شناسي توده ها / گوستاو لوبون

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر